سلام.ضمن تشکر ، این وبلاگ، به روز نمی شود. لطفا به وبلاگ جدید ( لحظه های آبی ) به نشانی http://lahzehayeabi.parsiblog.com مراجعه فرمایید .
با سپاس فضل الله قاسمی
فصل تکثیررامسس هاست
فصل تورم سامری ها...
ای قدس!
آنگاه که مارشال ها
فتح یک مدرسه را جشن می گیرند؛
وخاخام ها
ریشهاشان را
به خون کبوترانت
خضاب می کنند،
خشمت را
چگونه می بلعی؟!
وقتی هزار ابن ملجم
درشبستان تو ایستاده اند
تا فرق هزار امام را بشکافند؛
وقتی دود نارنجک ها،
دود دیوان تمدن
راه را بر تنفس تو می گیرد؛
وشیرکودکانت
باروت می شود؛
ودردهای تو
در رگ های هزار شاعر می دود؛
چگونه بی هیچ زلزله ای ایستاده ای؟!
ای سرزمین عشق ها و پرستش ها!
دوزخیان،
انجیروزیتونت را
ناسپاسانه می خورند
ودرشهرک های توطئه،
در کوچه های رذالت،
ودکای دنائت،
سرمی کشند.
نگاه کن ای قدس!نگاه کن!
انگور " الخلیل"
خرمای " خان یونس"
وپرتقال " یافا"
سفره ی کدام ابلیس را
رنگین می کند!
نگاه کن ای قدس !نگاه کن!
اردوگاه
هر صبح
با گلوله،اذان می گوید
وهر غروب
با خون
افطار می کند
باید خیلی ها را
در "کنیسه ی قیامت"1
به صلیب کشید
ودر "بحرالمتوسط " 2
دفن کرد
باید در انهدام جاهلیت،
شتاب کرد
باید همچنان
در خیابان های مقاومت
سر بلندی کاشت،
وبه جولان،بلندی داد
وبه سینا، نور
باید به " دریای مرده" 3
زندگی بخشید.
باید بر هر بام،
حماسه آفرید
وبر هر تانک
هزار کوکتل بارید
باید امام شد
باید امام داشت.
______________________________
1- این کنیسه را قسطنطین در حدود سال 326میلادی،روی قبر موهوم عیسی (ع)در بیت المقدس ساخت و صلیبیون در سال های 1130_1149 آن را تجدید بنا کردند .
2- دریای مدیترانه
3- بحر المیت
فرصتی برای گریستن نیست
شش ماهه ات را به خاک بسپار
بی غسلی و کفنی
با لبخندی
وصلواتی
فرصتی برای گریستن نیست
تفنگت را بر دار
و موشک دست سازت را
و خشمت را
به شکم های متورم از نفت
امیدی نیست
به آن سوی دیوار های طلا
امیدی نیست
از قصر های نیل
از سالن های رقص عربی
انتظاری نیست
تفنگت را بردار
فرصتی برای گریستن نیست
شش ماهه ات را به خاک بسپار
با لبخندی وصلواتی
می دانم طوفانی خواهد شد
با 313 گرد باد عظیم
گرد باد سرخ
گرد باد سبز
و غرش رعدهای بهاری
سرانجام آغاز خواهد شد
شش ماهه ات را به آسمان بسپار
با لبخندی
و پیامی
برای راغب حرب ها احمد یاسین ها رنتیسی ها ...
شش ماهه ات را به خدا بسپار
با فاتحه ای
و بدرودی
تفنگت را بر دار
و موشک دست سازت را
و خشمت را
فرصتی برای گریستن نیست...
مهربانیت را باور نمی کنم
ودستهایت را
که پینه ندارند
و به نان خشکی از دشمن
خشنود ند
مهربانیت را باور نمیکنم
وچشم هایت را
که بی ستاره ا ند
بوی مرطوب باران
در تو نیست
تو سلام پاییزی
و یک شاخه زیتون تو
هیچ چیز را عوض نمی کند
مهربانی ات را باور نمی کنم
و سینه ات را
که هرگز ، میزبان خدا نبوده است
مهربا نی ات را باور نمی کنم ...
حسینت، آبی از شمشیر دادند
حسن را جامی از اکسیر دادند
مگر ای دخت شیرین پیمبر
تو را از سینه ی غم شیر دادند
به جرم عاشقی سر داد خورشید
تن ماه برادر داد خورشید
کنار پیکر خوشبوی اکبر
گلوی سرخ اصغر داد خورشید